۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

به امید روزی که باران ببارد ...

شعری زیبا از خانم فاطمه راکعی برای میر حسین موسوی :

به آن مرد ابری که با بغضش آمد
در این خشکسالی که باران بگیرد

بشوید دوباره وطن دست و رویی
وضو در هوای باران بگیرد

ویکرنگی از نو بیاید به جولان
و از رنگ و نیرنگ میدان بگیرد

به آن مرد صادق که با عزمش آمد
که ایرانمان را ز دیوان بگیرد

بسوزد بساط دروغ و دغا را
و دزد و دغل را گریبان بگیرد

***

نمیخواست آن مرد عاشق که حتی
بهار انتقام از زمستان بگیرد

و میخواست این باغ پژمرده ، ایران
ز شور امیدی دگر جان بگیرد

و در "راه سبز امید" جوادش
قدم در قدم را گلستان بگیرد

چه کردند با رای سبزش خدایا
به جرمی که میخواست باران بگیرد

چه کردند با رای بشکوه مردی
که میخواست این ملک سامان بگیرد

بر آن بود تا سخت ای زندگی را
بر ای نسل سرگشته آسان بگیرد

وبیم قفس را برای همیشه
از این آهوان هراسان بگیرد

***

به آن مرد سوگند ، فرزند ایران
بمیرد مگر دیو ، ایران بگیرد

نشانی نماند به عالم ز دیوان
اگر لشگر عشق طغیان بگیرد

بشوید زمین را ز لوث پلیدان
اگر موج دریای ایمان ، بگیرد

***

همه با تو هستیم ای مرد ابری
به امید روزی که باران بگیرد

همه با تو هستیم با بغضهامان
به امید روزی که باران بگیرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر